دفتر چهل و ششم
آنگاه که سرشتِ راستین در جهان میتابد؛ سازوبرگ نبرد، رامِ آبادانی و مردمان است. و آنگاه که سرشتِ بنیادین از یادها میرود؛ سازوبرگ مردمان، در مرزها نب ...
دفتر چهل و پنجم
شاید کمالِ بیهمتا، نابسنده نماید؛ ولی کاراییاش فرونپاشد. هرچند سرشارترین، تهی نماید؛ ولی همچنان بیپایان است. راست، گاه کوژ مینماید؛ استادی، ...
دفتر چهل و چهارم
آوازه و نام یا تندرستی و آرامش، کدامین را گرامی میداری؟ آسودگیِ جان یا زر و زور، کدامین را ارج مینهی؟ آنکه بسیار میاندوزد، فراوان میپردازد؛ آن ...
دفتر چهل و دوم
در آغاز، یگانهی بینام، در نیست، یک را آفرید؛ یک، نفسِ تهی شد؛ دو را پدید آورد؛ دو، سه را، و سه، هزاران هزار آفریده را زاد. هستی، نیستی را در پشتِ سر دا ...
دفتر سی و نهم
در آغاز، همهی هستی یک بود، یگانه بود. آسمان از آن نور یافت؛ زمین از آن آرام گرفت؛ درّه، از آن سرشار شد. آفریدگان، از آن زاده شدند؛ روان، سرشتِ آن گشت ...
دفتر سی و هشتم
دانای فرادست، از دانایی خود آگاه نیست؛ پس دانای راستین است. دانای فرودست، از دانایی خود باخبر است؛ پس دانای راستین نیست. دانای فرادست، بیانگیزه است؛ ا ...
دفتر سی و هفتم
راه، هماره بیکنش است، و همهی کارها کردهی اویند. چون شاهان، بیکنش شوند، مردمان کارها به سامان رسانند؛ و سرشتِ ذاتی بر نفسِ بدکنش چیره آید. سرشتِ بنی ...